آخرین خاطرات سال 93
آخرین روزهای سال 93 هم در حال سپری شدنه ، یه سال پر از خاطرات تلخ و شیرین، و تجربه دومین عید در کنار قشنگترین هدیه زندگیم... چقدر همه چیز داره زود میگذره و باران عزیزم بزرگ و بزرگتر میشه ،سال پیش این موقع فقط سه ماه داشتی عزیزم ولی الان یه خانوم ناز 15 ماهه شدی و چقدر زود گذشتن روزهایی که میخواستم تا ابد ادامه داشتن و تموم نمیشدند و شیرینی هر لحظه در کنار تو بودن رو با دنیا عوض نمیکردم ، و چه روزهایی که هر لحظه اش به اندازه یک سال بود... ولی الان که دارم اینها رو مینویسم زیاد حالم خوب نیست آخه دو روزه که شدید سرما خوردی و بیحالی الهی بمیرم مامانی انشالا که زود خوب بشی این چند روزه خیلی اذیت شدی همش داری...
نویسنده :
مامان لیلا
23:40